محل تبلیغات شما

دل سوخته (مثل ماه)



از شیخ بهایی پرسیدند: 
"سخت می گذرد" 
چه باید کرد؟

گفت: خودت که می گویی 
سخت "می گذرد"
 سخت که "نمی ماند"! 

پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند".

 امروزت خوب یا بد "گذشت"
و فردا روز دیگری است.

قدری شادی با خود به خانه ببر.
راه خانه ات را که یاد گرفت، 
فردا با پای خودش می آید.


عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ها و پرسیدم: چرا جمع میکنی عزیزجون؟

گفت: مادر پاییز داره میشه برگا میریزه رو قالیچه، تمیز کردنشون سخته، کلافم میکنه!
یه نگا به موها حنابستش میندازم و یواش میگم: مامان میگه اونموقع ها تا وسطا پاییز که هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.
- اونموقع ها این شکلی نبود مادر. که پاییز میشه تنگ غروبی دلت میخواد از غصه بترکه. پاییزاش یه شکل دیگه بود. شبا میشستیم دور هم انار خورون، گل میگفتیم، گل میشنفتیم. آقا جونت که رفت، دیگه پاییز اون پاییز نشد.


نگاش میکنم؛ روسریشو میگیره جلو صورتش و ریز میخنده: یادش بخیر یه بار زهراسادات نشست انار دون کنه براش. گفت بده مادرت. انار با عطر دستا مادرته که خوردن داره
میخندم باهاش: پس آقا جونم ازین حرفا بلد بود!
لپای بی جونش گل میندازن: اون موقع مثل الان نبود مادر. دوس داشتن ورد زبون جوونا باشه. اون موقع ها دوست داشتنو دون میکردن توو کاسه انار، گلپر میپاشیدن سرش
آقاجونت که میخورد و میخندید
پاییز نبود دیگه بهار میشد!





آخرین جستجو ها

wasuamontvern مهندسی مخابرات Ann's game دانلود جدیدترین و بهترین آهنگ ها و مطالب lomnimise عشق بی ثمرLove Barren duycalridan siowoolgtemqui thritezelid روانشناس ، بهترین مشاور در ساوه|کلینیک تخصصی راز ، مرکز مشاوره و روان شناسی صنعتی و سازمانی www.razclinic.ir